عید غدیر

ساخت وبلاگ

امسال عید غدیر بر خلاف سالهای قبل تهران ماندم. هر سال می رفتم روستای پدری و در مراسم بزرگ و باشکوهی که در مسجد روستا برگزاری می شد شرکت می کردم. بسیار حال خوبی داشت. امسال بر خلاف سالهای قبل ماندم تهران. به یک مراسم دیگر دعوت شده بودم. مراسمی که سالگرد تولد یک کار بزرگ بود که مسئولیت و محوریت آن با یک خانم است. بنده هم اوایل با ایشان همکاری می کردم ولی بعد از مدتی کارهایم زیاد شد و مجبور شدم ازشان فاصله بگیرم. مراسم خوبی بود و خوش گذشت کلی دوست و آشنا دیدم و خیلی حالم خوش شد. اما بقیه اعضای خانواده و پسر بزرگه و دختر جانم رفتند روستای پدری. 

پاسپورتم را تمدید کردم و در سامانه سماح هم ثبت نام کردیم. شاید قسمت شد که برویم. در محل کار جدید که اکنون دیگر قدیمی شده است کشمکش ها در جریان است. نیروهای زیر دست دارند کارشان را منظم انجام می دهند ولی مدیران بالادست تازه کارند و در کش و قوس یادگیری. از آن بدتر اینکه یک تازه کار که اصلا کار اجرایی نداشته  مدیر بالادست بنده شده که برایم بسی سخت می گذرد به سبب عدم آگاهی و نا توانیش در کار. خلاصه عرض کنم که ملالت می کشم این روزها از دست مدیر بالادستی که توان از کفم ربوده. دل و دماغ کار کردن و ایده پردازی ندارم. برایم دعا کنید. دعا کنید راهی باز شود و حال روحیم دوباره خوب شود. به انرژی مثبت شما عزیزان بسیار بسیار بسیار نیاز دارم.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم. خدایا شکرت بابت جشن امروز و دیدار دوستان. خدایا شکرت بابت سلامتی و خدایا شکرت بابت اینکه یکسال دیگر زنده ماندم و غدیری دیگر را دیدم

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 150 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 5:36