لبیک، الهم لبیک

ساخت وبلاگ

سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت همه دوستان. دوستان گلی که در این حدود سیزده سال همراهم بودند. سال 81 بود که فیش حج تمتع را خریده بودم و منتظر بودم تا همسرجان هم دستش باز شود و فیش تهیه کند و با هم عازم شویم. اما نشد که نشد که نشد. دوباری عمره مشرف شدیم ولی هیچ سال توان مالی مان آنقدر افزایش نیافت که همسر یک فیش آزاد تهیه کند و هزینه ها را واریز کند و با هم عازم شویم. اتفاق سال پیش به نوعی تیر خلاص بود به این آرزویم که حج تمتع را با همراهی او عازم شوم . حال همسر یک وضعیت ساکن و معمول دارد ولی آنقدر بهبود نیافت که بتواند اعمال انجام دهد و صد البته از نظر مالی هم مستطیع نبود. من هم بیخیال شده بودم تا اواخر سال گذشته دیدم 11 نفر از اعضای خانواده و نزدیکان در حال اعزام هستند. با خودم فکر کردم آیا ممکن است وضعیت طوری شود که بتوانم عازم شوم؟ از کجا معلوم اصلا تا سالهای بعد زنده باشم یا وضعیت جسمیم خوب باشد. اینگونه شد که هر آنچه داشتم نقد کردم و پول سفر را جور کردم. این روزها هر جمعه کلاسهای آموزشی داریم. در حال بستن ساک و چمدان هستم. در حال خیاطی و تغییر سایز احرام هستم. در حال استعفا از پست اجرایی فعلی هستم و انتخاب جایگزین تا باری سبک کنم و کار کسی روی زمین نماند و دینی بر گردنم نباشد و با قلبی آرام به سمت این حرکت عظیم بروم. بروم تا یکی از واجباتم را انجام دهم. هر روز فکر می کنم. هر روز به لحظه لحظه اتفاقاتی که ممکن است برایم رخ دهد فکر می کنم. خیلی حس و حال عجیبی است.

مدینه قبل هستیم. گویا قطار مدینه مکه راه اندازی شده و برخلاف آن سالها قرار است با قطار ظرف 2.5 ساعت به مکه برسیم. گویا عربستان بسیاری از هتلهای مدینه را خراب کرده و هنوز جایگزین نکرده است به همین جهت مدت سکونت ما در مدینه 5 روز خواهد بود. این روزها لحظه به لحظه خودم را خالی از ذهن و گم گشته می بینم.

از دوستانی که طی یکی دو سال گذشته مشرف شده اند خواهش می کنم راهنمایی کنند. مثلا در مورد اینترنت و اینکه بهترین حالت برای آدمی مثل من چیست؟ چگونه می توانم دسترسی لازم را برای خودم مهیا کنم.

عمره که مشرف می شدم یک دوست نازنینی توصیه کرد که ختم قرآن انجام دهم و چقدر خوب بود که طی دو هفته دو مرتبه موفق شده بودم. به راحتی و بدون سختی. ولی گویا تمتع سختیهای خودش را دارد.

در این گیر و دار منیسک زانویم پاره شده. در حال فیزیوتراپی لیزری هستم. درد آرام شده ولی تورم بالای زانو و خالی کردن زانو به قوت خود باقی است. احتمالا مجبور به جراحی شوم ولی این موضوع قطعا پس از بازگشت خواهد بود. برای خودم یک عدد عصای صندلی شو تهیه کرده ام. نمی دانم پروازهای عربی اجازه بردن عصا به داخل پرواز را می دهند یا خیر.

جلسه امروز تاکید کردند از بردن لب تاپ جدا خود داری کنیم! پس واقعا باید چه کنیم؟ آیا بردن تبلت یا سرفیس هم مساله ساز است؟

فکر و خیال همسر یک لحظه آرامم نمی گذارد. حتی خوابهای عجیب و غریب می بینم. ذهن ناخودآگاهم پس از جریان سال گذشته بدجوری ترسیده. دائم نگرانیم بیشتر می شود. به طوری که به طور وسواس گونه ای خوردن داروها را کنترل می کنم و به موقع بودنش را سوال میکنم. به طوری که همسر بیچاره کلافه می شود.

دلبریهای این فسقلی هم ادامه دارد. به دنیای غذاهای ما آدم بزرگها پا گذاشته. برایش پارچه پهن می کنیم و یک بشقاب کوچک پلوی نرم می گذاریم. ظرف چند ثانیه روی سرش خالی میند و بشقاب را به دهان می برد. بعد قاشق را بر می دارد و هرچه روی زمین ریخته را پخش می کند. بعد خسته می شود با دست بر می دارد و به دهان می گذارد. و همه این کارها را با هیجان انجام می دهد و بسیار خوشحال است و احساس بزرگی و شادی می کند.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ما از آن غافلیم. خدایا بابت این روزهای هیجان انگیز شکر. خدایا بابت این سفری که در پیش دارم و حال خوب این روزهایم شکر. خدایا بابت نوه کوچولیم و تمام انرژی مثبتی که در زندگیم جاری کرده شکر. خدایا کمکم کن با عافیت بروم و برگردم. خدایا عاشقانه دوستت دارم و می پرستمت خودت کمک کن با این وضعیت پا بتوانم اعمالم را انجام دهم.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:30