غير قابل انتشار

ساخت وبلاگ

سالهاي سال است كه اينجا مي نويسم. اينجا را خيلي دوست دارم. ولي شكاف و دو قطبي شدن جامعه طوري شده كه يك عده ترول در فضاي مجازي بچرخند و هي بيايند زير پستهاي افرادي مثل من كه هنوز تتمه اميدي به بهبود وضعيت دارند فحش و فضيحت بنويسند. طرف يكبار مي آيد خودش را مجيد مي نامد و هزار بار آزاده. راستش دقيقا هم مي دانم كيست. ولي دلم نمي آيد به رويش بياورم. دست بر قضا يك نويسنده مجازي ديگر هم هست كه مطالبش را مي خوانم. واقعيت اين است كه اصلا نوشته هايش را هم دوست دارم. نه به خاطر اينكه همه حرفهايش را قبول داشته باشم نه به خاطر اينكه زاويه ديدش را دوست دارم. حالا اين وسط يك ترول يا راحت تر بگويم همان زامبي مجازي هم وجود دارد كه سعي مي كند بين بنده و ايشان هم دو قطبي درست كند. دائم مرا تحريك مي كند كه بيا با فلاني بحث كن. بيا نوشته هايش را بخوان. ماله كش و .... خلاصه نمي دانم با اين همه شور و هيجاني كه دارد اصلا چرا مطالب كسل كننده من را مي خواند. بنده خدا احتمالا با خودش فكر كرده كه يك چراغ را هم خاموش كند يك گام به اهدافش نزديك تر شده است! بيخيال بابا. من سالهاست كه مي نويسم. گاهي نقد مي كنم و گاهي تحسين و گاهي هم سكوت. دوست ندارم كه هر آنچه همه مي گويند و همه مي دانند بنويسم. زاويه ديدم شايد كمي قديمي شده باشد ولي هميني هستم كه هستم و مي نويسم و از دوستي كه تذكر دوگانه سازي را دوباره به من گوشزد كرد از همين تريبون عذر خواهي مي كنم و حلاليت مي طلبم.

نوه كوچولو خيلي خوشمزه شده. چند تا كلمه كامل مثل ماما،‌آقا، بب و ... را مي گويد. با عصاره خوري سيب مي خورد و خلاصه دنياي زيبايي را براي ما درست كرده است. از طرفي دارد دندان در مي آورد و بسيار بي تابي مي كند. خلاصه اتفاقات جالب است.

خدايا شكرت بابت دوستان خوب،‌بابت همراهان دوست داشتني، بابت نوه نازنينم. خدايا دوستت درم و عاشقانه مي پرستمت.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 34 تاريخ : پنجشنبه 24 اسفند 1402 ساعت: 23:29