بوی عید

ساخت وبلاگ

شب عید که می شود گویی یادمان می آید که چقدر کار عقب مانده داریم. گویی حتما باید قبل از عید بلندگوهای قدیمی مربوط به سینمای خانگی را جمع کنیم و بفرستیم انباری تا بعد سر فرصت ردشان کنم برود. باید کارهای بیمه ام را کامل کنیم. باید پیگیر پایه های معوقم باشم. باید برنامه سال آینده را هم بنویسم و هزارتا باید که گویی شب عید سرم هوار می شود.

شاید سال 1402 اولین سالی بود که برنامه سالانه ننوشته بودم. راستش را بخواهید وقتی کتابخانه را تمیز می کردم نشستم یک گوشه و تما سر رسیدهای بیست سال گذشته را مرور کردم. برخی از اهدافم بیست سالی بود که از آن می گذشت و تغییری ایجاد نشده بود. یکی از اهدافم تقریبا پانزده سال بود که به طور مستمر برایش فعالیت کرده بودم و نتیجه نگرفته بودم. خیلی سخت بود. خیلی ناراحت کننده بود. به همین جهت 1402 را بدون برنامه شروع کردم. گفتم تمرکزم فقط و فقط بر کارم باشد و بس. دیگر به دنبال چیزهای دیگر نبودم و جالب آنکه برخی از این اهداف همین امسال که بی هدف شروع شد و به زندگی روزمره پرداخته شد جوانه زد و پیش را گرفتم و نتیجه داد. نتیجه ای بس شیرین.

امسال در کنار اتفاقات ناگواری مثل بیماری همسر که کل زندگیم را تحت تاثیر قرار داد اتفاقات خوب و شیرین هم افتاد. مثل رسیدن به هدف پانزده ساله، مثل تولد نوه نازنینم، مثل مسافرت خواهرانه و هزاران اتفاق شیرین دیگر که فقط باید شاکر بود. اما امسال برای سال آینده برنامه دیگری دارم. شاید در سر رسید ننویسم ولی قطعا محیط کارم را عوض می کنم. در این دو سال انرژی زیادی از من گرفت و البته سرمایه اجتماعی خوبی برایم رغم زد.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم. خدایا شکرت بابت هسته بادوم و خدایا شکرت بابت سقفی که بالای سرم است و نانی در سفره و آب سالمی برای آشامیدن و تنی سالم. خدایا آرامش و مهربانی را روزی مردم ما بفرما.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 11 تاريخ : شنبه 18 فروردين 1403 ساعت: 20:12