برنده شدیم

ساخت وبلاگ

اصلا روزهای بارانی حالم خیلی خوب است. بالاخره جواب مناقصه آمد و برنده شدیم. این یعنی هشت نفر جوان متاهل و مجرد تا 16 ماه دیگر کار دارند و می توانند برای سال آینده شان با خیال راحت برنامه ریزی کنند. این یعنی امید، این یعنی اعتماد به نفس، این یعنی یکسال آرامش برای بچه های تیم و این یعنی معجزه در این روزگار وانفسا.

امروز از صبح نشستیم برنامه کاری بچه ها را نوشتم و برنامه زمانبندی را ریز به ریز طراحی کردم. حالا باید جلسه بگذارم و به هر کدام بگویم که چه کارهایی باید بکنند و چه انتظاراتی از ایشان دارم. 

اینها خوبیهای کار و اما بدیهای کار اینکه این کار در یک استان دیگر است و سال آینده دائم السفر خواهم بود. زبان محلی آنجا را بلد نیستم در واقع می فهمم ولی بلد نیستم حرف بزنم این هم به لطف همکارانی که با هم سر کار به زبان آن دیار صحبت می کنند یاد گرفتم. خوب شاید این پروژه سبب خیر شود و یک زبان دیگر هم درست و درمان یاد گرفتیم. دوماه اول کار خیلی سخت است و یکی از مشکلات هم دانشجو بودن دو تا از بچه های تیم است که خوب نمی توانند همراهی لازم را بکنند. 

خدایا شکرت بابت این فرصت جدید که در اختیارمان قرار دادی. خدایا توانی بده تا بتوانیم از پس کارها خوب برآییم. خدایا امیدم به دستان توست چشمهایمان به سمت توست. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.

پ ن. یک سوال: اتفاق عجیبی افتاده که پست قبلی فقط یک کامنت داشت؟!!! در تاریخ وبلاگ نویسی ام سابقه نداشت برایم جای تعجب بود!

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 6:40