جاماندگانیم و بس

ساخت وبلاگ

این روزها بیش از 100 نفر از خانواده و فامیل و دوستان با هم رفتند پیاده روی اربعین. ما ماندیم و خانواده و یک دل جامانده در کوله بارشان و حسرت حال خوش زائران کربلا. حالمان نزار بود نزارتر هم شد. گویی بر دلم چنگ می زنند و گویی قلبمان در دستان کسی است که دائم فشارش می دهند. ای کاش قسمت شود. همان یکبار که رفتیم زیارت حضرتش دلمان در بین الحرمین جا ماند و حالا هر سال این خیل جوشان و رونده را می بینم روحم سرگردان می شود. ای کاش این روند و این زیارت رفتنها مستدام و پایدار بماند. 

روزها از اداره به شوق پاک کردن برنج شله زرد اربعین بر می گردم. هر روز قسمتی را پاک می کنم و زعفران می سابم و مغزبادامهای خیس خرده را پوست می گیرم و خلال می کنم و ... دلم را به این خوش کردم که امسال هم شاید کاری بکنم.

خدایا شکرت که هستی. خدایا بیش از همیشه به بودنت و آغوش بازت نیاز دارم. کمکم کن.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:12