یک عدد دزد زده

ساخت وبلاگ

اکنون که در خدمت دوستان هستم یک عدد دزد زده هستم که منزلمان را هفته گذشته دزد نامرد تقریبا خالی کرده است و هرچه که به درد می خورد برده است. مسافرت بودیم و وقتی پسرم داشت خبر می داد و گفت نترس یک چیزی می خواهم بگویم، بدتر از خبر فوت پدرم در ذهنم نیامد و با استرس گفتم برای بابا اتفاقی افتاده یا برای مامانی؟ داداشت چیزیش شده؟ بعد که گفت نه خانه را دزد خالی کرده و خبر داده اند و... بلند شو برویم، خیالم راحت بود که عزیزانم سالمند. واقعیت این است که ضرر خیلی سخت است حتی اگر کم باشد که البته برای ما خیلی هم زیاد است. واقعیت این است که وقتی دیدم نه فرشی مانده و نه رخت خوابی و نه ظرفی و نه لوازم صوتی و تصویری حتی میز تلویزیون را هم برده اند خیلی ناراحت شدم. وقتی صبح حتی برای چای خوردن استکان و لیوانی در خانه نبود و همسر مجبور شد برود لیوان یکبار مصرف بخرد خیلی اعصابم خورد شد. وقتی حتی یک قابلمه نبود که غذا بپزم و مجبور شدیم از انباری قابلمه های قدیمی را بیاوریم خوب ناراحت کننده بود. همینکه آخر برج است و جیبمان حسابی خالی است و همسر در تکاپوی خرید فرش و پتو و بالش و ... است خیلی اعصابم به هم می ریزد و اینکه مجبور شدیم شیشه ها را روزنامه بچسبانیم چون حتی پرده ها را هم باز کرده و برده اند و یاد روزهایی می افتم که چقدر از دست نصاب و ... حرص خوردم و ... قلبم به درد می آید. وقتی برای غذا خوردن یک بشقاب و قاشق هم نداشتیم و مجبور شدیم از مادر قرض بگیریم ناراحت کننده بود ولی با همه این حرفها خوشحالم که اعضای خانواده ام سالمند. خوشحالم که خبر بدی که پسرم می خواست بدهد در مورد خانواده ام نبود. الهی شکر

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ما از آن غافلیم و خدایا شکرت که عزیزانم سالم هستند. خدایا هوای مارا کمی بیشتر داشته باش که با این جیب خالی جبران این خسارت حداقل دو سه سالی وقت خواهد برد. خدایا به آغوشت همیشه و همیشه نیازمندم.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:12