آب زنید راه را

ساخت وبلاگ

حالم خیلی خوب است. پسر بزرگه آمده است مرخصی. یک هفته ای میهمان ما است. بعد می رود تا بعد از ماه مبارک تا روزه اش خراب نشود.

هفته گذشته نیز مانند شروع هر سال و ماههای فصل اول علاوه بر اینکه بر روی پروژه جاری کار می کردیم پروپزالهایی نیز می نویسیم و ارسال می کنیم امید که تا پایان سال بتوانیم نتیجه خوبی بگیریم.

روز اول ماه رمضان را با سوپ شیر شروع کردیم و حالا که اینجا نشسته ام بسان یک عدد کدبانو منزل تمیز است و سوپ شیرمان آماده است و زیرش را خاموش کرده ایم و چشم به غروب خورشید دوخته ایم که سلانه سلانه برای خودش طی طریق می کند.

هفته گذشته دو روز رفتیم به گلگشت تا هوا خیلی گرم نشده بنده و همسر بتوانیم یکی دو جایی را ببینیم. نتیجه اینکه کاشان، آران بیدگل و نیاسر را دور زدیم، گل محمدی خریدیم و هوایی تازه کردیم و برگشتیم منزل.

پسر کوچیکه همچنان با همت بلندش مشغول است. فامیل نزدیک هم بستری شد تا دور چهارم شیمی درمانیش را انجام دهد. موهایش، ابروهایش و تمام مژه هایش ریخته. خستگی از سر رویش می بارد باز هم به جنگ دشمن رفته و فعالیتش را ادامه می دهد. از خانه نشینی بیزار است و کار می کند. دوستان وقتی اولین لقمه افطار به دهان می برید این جوان نازنین را دعا بفرمایید.

خدایا شکرت بابت اینکه اگر درد دادی درمان هم دادی. خدایا شکرت بابت اینکه امسال کارهایمان رو به روال است و از اول سال دلهره بیکاری نیروهای پروژه ای مان را نداشتیم. خدایا شکرت بابت بارش باران در این هفته و هوای بسیار عالی این روزها. خدایا شکرت. خدایا مرا دریاب و آغوش همیشه بازت را برایم بازتر کن.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 15:10