بوی عطر باران

ساخت وبلاگ

نشسته ایم و نمرات آخرین آزمون پسر کوچیکه را با هم بررسی و تحلیل می کنیم و پیش بینی ها نقاط قوت و ضعف را بررسی می کنیم. همسر در حال گفتگو با مادرش است و من امروز حالم خوب است زیرا پسر بزرگه بعد از چند روز تماس گرفت و چند دقیقه ای گفتگو کردیم. انشا الله برای عید فطر می آید مرخصی و حالمان خوبتر می شود. همسر کمی عصبی است حدس می زنم که مشکل چیست اما می گذارم سر زمان مناسب یا خودش بگوید و یا در گفتگوهای دو نفره مان ازش بپرسم. همینطور که تکه های هندوانه را در ظرف می ریزم قابمه سحری را بار می گذارم و به اتفاقات این دورز فکری می کنم بوی خوشی مشامم رانوازش می دهد. صدایش گوشهایم را پر می کند. آه باران ببار ای باران. ببار بر تن زخمی و خشک این سرزمین و بر دل و روح و روان من. بی اختیار پنجره را باز می کنم و به برگهای درختان حیاط پشتی در تاریکی چشم می دوزم. برگهایی که در نور پنجره مشخص است حسابی شسته و براق است. حالم بهتر می شود. روحم جلا می یابد. لباس می پوشم و به همسر می گویم می آیی؟ با علامت مثبت راه می افتد. پس از سالها زندگی دیگر می داند که باران برای من یعنی چه. صورتم را به سمت آسمان میگیرم تا آرامم کند. حالا که بر گشتم احساس سنگینی می کنم. همیشه پس از خیس شدن در باران احساس سنگینی می کنم. می نویسم تا این حال خوشم را با شما نیز قسمت کنم. شبهای قدر گذشت و من هنوز این فراز در ذهنم می چرخد «یا باسط الیدین بالرحمه... ای که آغوشت پناه من است» و زیر باران این آغوش را بیشتر احساس می کنم.

خدایا شکرت که فرصت تجربه این ماه رمضان را هم به ما دادی. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت. خدایا ای که آغوشت همیشه پناه من است « یا رفیق من لا رفیق له» خودم را به تو می سپارم.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 15:10