کنکور هم تمام شد

ساخت وبلاگ

والدین زیادی آمده بودند. برخی با بساط پیکنیک آمدند و تا ظهر زیر درختهای نزدیک محل امتحان زیر انداز انداخته بودند و نشسته بودند ومفاتیح به دست دعا می خواندند. اما ما پیاده اش کردیم و وقتی کارتش را نشان داد و وارد شد برگشتیم منزل. قرار شد خودش برگردد منزل ولی دلم طاقت نیاورد و رفتم دنبالش.  تمام مدتی که پسر کوچیکه مشغول بود در حال خواندن دعای سریع العجابه بودم. مادریم دیگر تحصیلکرده و غیر تحصیلکرده، مذهبی و لامذهب همگی اینگونه بیشتر اضطراب خودمان را آرام می کنیم و انرژی مثبت برای بچه هایمان می فرستیم. به قول پدر خدابیامرزمان دعا بفرمایید که دعاها مستجاب شود. بالاخره کنکور هم تمام شد. پسر کوچیکه زیاد راضی نبود. امیدوارم که این همان سندرم معروف پس از کنکور باشد که آن سالها پسر بزرگه هم دچارش شده بود و نتیجه خیلی خوب باشد. امیدوارم زحماتش نتیجه بدهد و بهترین جای ممکن قبول شود. امروز عصر هم گروه زبان شرکت کرد تا همه تخم مرغهایش را در یک سبد نچیده باشد. خواب امشبش را خریدارم. اینکه سبک بال خوابیده است و احساس می کند مثل یک پر روی آسمان است خریدارم. به موهایش نگاه می کنم و قلبم می لرزد. از سال گذشته سفید شدنش شروع شد. اکنون شاید بیش از صدها موی سفید روی سرش دارد. امشب ما هم سر راحت روی بالش می گذاریم.

خدایا شکرت بابت همه چیز. بابت خواب آرام پسر کوچیکه، بابت وجود خانواده و بابت هر آنچه دادی و ما بی توجهیم.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 148 تاريخ : سه شنبه 2 مرداد 1397 ساعت: 15:10