با سواد می دزدیم

ساخت وبلاگ

چند روز پیش داشتم یکی از شبکه های استانی کشور را نگاه می کردم. مراسم شاهنامه خوانی و بعد هم فیلم مدرسه ای روستایی که چند ده تا دختر کوچولوی مقنعه به سر از مدرسه با خوشحالی می دویدند بیرون. بی اختیار یاد خاطره ای از یکی از اساتید افتادم  و بی اختیار یک لبخند پهن روی صورتم نشست. بد ندیدم که خاطره را برایتان تعریف کنم.

استاد یکی از افرادی بودند که در آن استان کار تحقیقاتی می کردند. در مورد ایلات و عشایر کشور تحقیقات گسترده ای داشتند. تعریف می کرد از رئیس ایلی که برایش گفته بود در ایلشان با سواد نداشتند. کسی را نداشتند که شاهنامه بخواند. کسی را نداشتند که اگر کاغذی از شهر برای رئیس ایل می آید یا پسرها از اجباری برایشان نامه می نویسند بخواند. فکر می کند که چه کند و چه نکند تا نیاز ایل به یک باسواد برطرف شوذ. تفنگدارها را مامور می کند روی بلندی کشیک بکشند هر قافله ای رد می شود جلویش را بگیرند و ایشان را خبر کنند. خلاصه این اتفاق می افتد و او می رود سروقت قافله. می گوید اینجا کی سواد داره؟ دو نفر دست بلند می کنند. شاهنامه را می دهد دستشان و می گوید بخوانید. می خوانند. آنکه خوش صداتر بود را انتخاب می کنند و می برند. هرچه همراهان آن مرد جوان ناله می کنند و التماس که این پسر من است و مادرش منتظر است و زن دارد و ... گوش نمی کنند بقیه قافله را آزاد می کنند و باسواد می دزدند. هر شب بالای مجلس می نشاندش و زیرش تشکچه می گذاشتند و پشتش مخدعه های قیطان دوزی شده و ساتن دوزی شده می گذاشتند و پشت هم برایش چای می آوردند و می گفتند اشعار حماسی بخواند تا اهالی ایل شور بگیرند. خلاصه بعد از مدتی می بینند که این جوان افسرده شده و حالش خوب نیست. حکیم تجویز به ازدواج می کند. خلاصه از ایل یک دختری به عقد این آقا در می آورند و ایشان تا آخر عمر در ایل زندگی می کند و صاحب چهار پسر می شود. خودش فوت شده ولی هنوز این پسرها در آن منطقه زندگی می کنند و خودشان نوه و نویره دارند و ... 

حکایت جالب و عجیبی بود. قابلیت فیلم شدن دارد. وقتی فیلم این بچه مدرسه ای ها را می دیدم خدارا شکر می کردم بابت اینکه در این منطقه یک زمانی باسوادی یک کالای ارزشمند و نایاب بود و حالا همه بچه ها با سواد می شوند.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ازش غافلیم. خدایا بیش از همیشه به تو و توجهاتت نیاز دارم.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت: 18:43