دیشب خبر دادند که بعد از جراحی به هوش نیامده و دار فانی را وداع گفته. دلم گرفت. خواهر بزرگ خانواده بود و بعد از مادرش مدیریت همه فامیل را به عهده داشت. تصمیم گیریهای بزرگ خانواده با تایید او انجام می شد. درایت و تدبیرش حرف نداشت. حالا تک دخترش تنها ترین تنها می شود. حال خواهر بردارهایش خیلی بداست. هنوز فرزند کوچکش مجرد است و دل من هم از دیشب برایش گرفته. از تشییع جنازه بیزارم می دانم رفتن همانا و تا چند روز اوضاعم وخیم بودن همان. ولی می رم. به حرمت دوستی با تنها دخترش می روم. خدایش بیامرزد.
خدایا حکمتت را شکر.
بدبختی های یک زن چاق...برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 190