از انقلاب مخملی تا گوشهای مخملی

ساخت وبلاگ

سلام به همه دوستان گل. ممنونم از این همه دوست جان که احوال بنده را پرسیدند، دوستتان دارم و از وجود همگی شما دوستان به خودم می بالم. خیلی وقتها پیش می آید که متنی را می نویسم و بعد کمی فکر می کنم و با خودم به این نتیجه می رسم که شاید انتشار آن عواقبی داشته باشد که خیلی هم مناسب نیست. این متن را سال گذشته اوایل تابستان نوشته بودم و می خواستم منتشر کنم که دقیقا همین ملاحظات باعث شد ثبت موقت کنم. امروز در حال زیر و رو کردن مطالب وبلاگم بودم که دوباره این من را خواندم و به این نتیجه رسیدم که هرچند دیر است ولی بد هم نیست که منتشر شود. دوستان توجه داشته باشند که این متن زمانی نوشته شده که شلوغیهای پاییز1401 شروع نشده بود.
چه زیبا فضای مجازی برایمان نقش ایفا می کند و نقشه راه تعیین می کند.
۸۰ میلیون نفر با ۸۰ میلیون تفکر کنار هم زندگی می کردیم و به قولی نان و ماستمان را می خوردیم و به کسی کاری نداشتیم. همدیگر را می دیدیم و چند دقیقه ای گفتگو می کردیم و از ترس اینکه مبادا دفعه بعدی نباشد همه تلاشمان را می کردیم تا مودب باشیم، با مهربانی دل هم را به دست آوریم. اگر افکاری و اندیشه درخشانی داشتیم که فکر می کردیم به درد دیگران می خورد یا کتاب می نوشتیم یا در روزنامه و مجله منتشر می کردیم. آدمها هم عنوان را می خواندند اگر خوششان می آمد کتاب را می خریدند یا مجله را و یا بقیه خبر در روزنامه را. اما حالا. فضای مجازی شده سلطان افکار ما. خیلی خزنده وارد زندگیمان شد. اول جنبه سرگرمی داشت ولی بعد شد یک ابزار قدرتمند جهت خبر رسانی، نقد افکار، انتشار افکار و .... همه هم دست به قلم شدند. ابزار ساده و دم دست. حالا ۸۰ میلیون آدم همگی فکر می کنند همه چیز را می دانند. از هر چیزی چند خطی می خوانند و سرچ می کنند و می نویسند. برخی هم زحمت نوشتن به خود نمی دهند از هرچه خوششان بیاید، فکر می کنند باید به چشم و گوش دیگران فرو کنند و کجا بهتر از گروههایی که اصلا هدف از تشکیل هر کدام چیز دیگری بوده است. مثلا فردی می میرد. دو تا فیلم و عکس پخش می شود. از واقعیت دقیقا اطلاع نداریم ولی هرآنچه دیدیم را واقعیت می انگاریم، چاشنی احساسات را با عقلانیت خود در هم مخلوط می کنیم، رگ غیرتمان بالا می زند و دست به قلم می شویم و می نویسیم. بعد هم اصرار داریم که دیگران هم بپذیرند که ما درست می گوییم. از طرف دیگر دیگری هم می خواند با اطلاعات اندک و کم عمق خود که دست برقضا او هم از همین فضای مجازی به دست آورده در هم می آمیزد و شروع به مقابله می کند. نتیجه یک جامعه خواهیم داشت که نیروهای اجتماعیش در دو طیف در مقابل هم صف آرایی کرده اند و فردا تمام این اختلافات خارج از فضای مجازی و در عالم واقع نمود می یابد. همدیگر را در خیابان می بینیم پشت چشم نازک می کنیم، در مسجد، کلاس، جلسه کاری، جشن عروسی و مراسم می بینیم کل سه چهار ساعت حضورمان به افق خیره می شویم مبادا چشم در چشم شویم و سلام و علیک کنیم، در پاتوقهای جمعیتی مثل کافه ها، اتوبسها، مترو و ... راهمان را کج می کنیم که رو در رو نشویم. برخی در شهرهای بزرگ بسیاری به خیابان می آیند. هم هیجان دارد و آدرنالین خالص است و هم فیلم و عکس برای استوری کردن تهیه می کنند، هم اصلا مخالفت کردن از قدیم کلاس داشته و در کشور ما نشانه روشنفکری بوده.
خلاصه عرض کنم چقدر زیبا همگی عمله بی جیره مواجب فضای مجازی شده ایم. چه کسی فکرش را می کرد اینگونه بتواند جامعه ای را به جان هم بی اندازد بدون هزینه و بدون اجیر کردن شعبان بی مخ ها. انقلاب نرم و مخملی'>مخملی از این بهتر می خواستیم؟! معذرت می خواهم، خواهش می کنم حمل بر بی ادبی نشود و کسی به خودش نگیرد، شاید هم گوشهای خودمان مخملی شده و خبرنداریم. واقعیت این است که انقلابی دیگر با گوشهای مخملی ما گوشی به دستها در حال وقوع است. اینقدر در تلاش برای از میدان به در کردن هم نباشیم. چند ساعت گوشی دستمان نباشد هم اعصابمان راحت تر است، هم خانواده راحت ترند، هم وقتمان برای امور با ارزش تر صرف می شود. هم از شمشیر دو دم فضای مجازی استفاده بهینه می کنیم. هم افکار طلاییمان را کف آسفالت خیابان فضای مجازی نمی ریزیم.

خدايا شكرت به خاطر سلامتي. به خاطر تعطيلي آخر هفته و عيد فطر و به خاطر اينكه حداقل نصف ماه رمضان فرصت روزه داري داشتم

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 23:58