تاثیر رسانه

ساخت وبلاگ

از صبح فرودگاه بودم. عزیز دل خانواده برای تعطیلات آمد. بعد از کلی معطلی و ساعتها انتظار به خاطر تاخیر در پرواز و .... بالاخره حوالی عصر سوار ماشین شدیم. موهایش سپید تر شده، پا کلاغی های گوشه چشم همسرش عمیقتر شده و کمی لاغر تر شده، پسرک حالا دیگر صدایش دو رگه شده و بحران بلوغ را پشت سر می گذارد. کنجکاوانه شهر را برانداز می کنند.

-چقدر دیوارها خط خطی است؟

+ به خاطر شعار نویسی هاست.

- خیلی شلوغه؟

+ نه زیاد

- چرا از این طرف می روی؟

+ مسیر راحت تری است.

- مگر سنگر بندی نیست؟

+ یعنی چی؟ سنگر بندی؟!!!

- مگر مردم در این خیابان در حال مبارزه نیستند؟!

+ من نگاه من خنده :)))))))))))))))))))))))

+ نه نگران نباش. آنقدرها هم که شما می شنوید و به خوردتان می دهند اینجا خطرناک نیست

- واقعا داشتیم فکر می کردیم که ریسک کنیم برگردیم یا نه.

+ ریسک؟؟!!!:)))))))))))))))))))))))))))))

فقط می توانم بگویم که رسانه می تواند کاری کند که کسی که از بیرون می آید فکر کند الان مردم در حال مبارزه مسلحانه هستند و خیابانها سنگر بندی است. این دیالوگی که شنیدید واقعا امروز عصر اتفاق افتاده و هر چند دقیقه یکبار در ذهنم که مرور می کنم نمی دانم بخندم یا گریه کنم.

سه چهار هفته حسابی درگیرم. نمی توانم پاسخ کسی را بدهم. در فرودگاه سعی کردم از فرصت استفاده کنم و کامنتها را جواب دهم ولی موفق نشدم و هرچه نوشتم پرید.

خدایا شکرت که حال عزیزکرده هایمان خوب است. خدایا شکرت که مادرم خوشحال است و خدایا شکرت بابت بارش برف زیبا در تهران. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 99 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 9:12