خانه تکانی و کلاس جذاب با جوانها

ساخت وبلاگ

یکی دو هفته مانده بود به عید شروع کردم به خانه تکانی. خانمی که سالها کمکم می کرد برای کار خانه به همراه پسرش به اصفهان نقل مکان کرده و مجبور شدم امسال یک نفر جدید استخدام کنم. دختر جوان و فعالی است و خوش مشرب که البته سر به هواییهای خودش را دارد. کارها تا دقایق آخر طبق روال هر سال طول کشید. از روز 28 اسفند راه افتادیم به سفر و گشت و گذار و تا روز 5 فروردین رسیدیم خانه. نکته اینکه امسال اولین سالی بود که پسر بزرگه روز اول عید کنار ما نبود و وقتی ما برگشتیم آنها مسافرت بودند در نتیجه تا دو روز پیش بچه ها را ندیدم. یک حس عجیبی داشتم امسال. البته سال گذشته هم موقع سال تحویل خانه خودشان بودند ولی بعدش آمدند پیش ما عید دیدنی. خلاصه تجربه و حس و حال عجیبی را تجربه کرده ام که نمی توانم هیچ توصیف خاصی از آن بکنم. نه خوب بود نه بد. 

یکی از کارهایی که سال گذشته انجام دادم و اسفند ماه در کنار کارهای زیاد اداری که داشتم وقتم را حسابی پر کرده بود رفتن به یک کلاس بود که مهارت شخصی من را افزایش می دهد. کلاس بسیار پر انرژی ای است و بسیار با روحیاتم سازگار است. واقعا دلم می خواهد ادامه دهم به خصوص که با قشر جوان همکلاس هستم و البته بنده نقش مسن ترین فرد کلاس را دارم. فکر کنم از معلم کلاس هم بزرگتر باشم. خلاصه با هم تیمی هایی که همه همسن و سال بچه هایم هستند خلی خوش می گذرد و کلی انرژی می گیرم. به خودم قول دادم تا بالاترین سطح این دوره را بگذرانم و با این بچه ها جلو روم.

و اما سفر در جوار خواهرها و به سبک قدیمترها بسیار خوش گذشت. اینکه در جای جای کشور مردم مشغول شادی باشند و عید حال و هوای خودش را داشته باشد و اینکه همه چیز متوقف شود یک حال و روز دیگری دارد. طی این چند وقت کلا اخبار را تعطیل کردم تا حال و روزم خوب باشد. 

امسال هیچ نوع پیش بینی ای از روند زندگیم ندارم. همسر امانش از درآمد اندک در کسب و کارش بریده و از آن طرف آمده اند دنبالش برای یک پروژه که نزدیک به روستای پدری است و این پروژه کم کم هشت ماهی درگیرش می کند. معتقد است که این کار را بگیرد و روزهای هفته را تقسیم کند بین کار تهران و آنجا. در نتیجه ممکن است امسال تنهاییهایم زیاد و زیادتر شود. از طرفی حضوری شدن دانشگاه پسر کوچیکه را هم فراخوانده به شهرستان. نمی دانم حکمتش چیست. اینکه مشغولیت کاریم بیشتر شده اعضای خانواده ام امسال برنامه های شخصیشان همه را به دور شدن از هم فرا می خواند یا... شاید هم فرصتی است که امسال  روی کارم و فعالیتهایم متمرکزتر باشم.

طبق روال نشستم و برنامه سالانه نوشتم. باز هم اولویت بندی کردم. برنامه های سال گذشته را ارزیابی کردم. متاسفانه باید بگویم که به 50 درصد اهداف مالی ام نرسیدم. اهداف ارتقاء شخصی 100 درصد محقق شده بود.اهداف فرهنگیم تا حد زیادی محقق شده بود و به اندازه پیشبینی کتاب خوانده بودم و فیلم دیده بودم ولی تئاتر نرفته بودم.  حال باید ببینم امسال چه گلی به سر خودم می زنم.

خدایا شکرت بابت سلامتی اعضای خانواده ام. خدایا شکرت که امسال عید را با مسافرت شروع کردیم. خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم. خدایا کمک کن تا اوضاعم امسال احسن الحال باشد. خدایا شکرت که خوانندگان خوب و دوست داشتنی دارم. آنقدر مهربان و دلنوازند که با اینکه ندیده امشان  دلم برایشان تنگ می شود. خدایا امسال را برای آنها و خانواده هایشان سالی پر از سلامتی، شادی، دل خوش و حسابهای پر پول قرار بده.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 174 تاريخ : شنبه 17 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:31