از مساله تا فاجعه

ساخت وبلاگ

دندان دخترکمان درد می کرد. عروس جانم را می گویم. تقریبا دو ماه پیش که متوجه شدم کمی با دندان عقلش مشکل دارد به پسر بزرگه گفتم حتما زود ببرش دکتر ولی ترسهای متعدد از جمله ترس از آلودگی دندانپزشکی و ... باعث شد که تا آخرین روز به تاخیر بی ندازد. اینجوری شد که هفته پیش طاقت از کف داد و رفتند دندانپزشکی و عکس و در نهایت دیروز مجبور شدند جراحی کنند. حالش خیلی نزار بود. رنگ به رویش نمانده بود. لبش زخم شده بود. دائم کیسه یخ روی فکش گذاشت‏، ظاهرا به دیواره سینوس آسیب رسیده بود و یکی دو دفعه هم خون دماغ شد. خلاصه کمی سوپ برایش گذاشتم و پسرجان میکس کرد تا بتواند بدون جویدن قورت دهد.

بگذریم کمی که حالش بهتر شد گفتم مادر زندگی آدم مثل همین دندان می ماند. می توانی آنچه خارج از قاعده پیش می آید را اینگونه دسته بندی کنی. یا مساله است، یا مشکل است، یا بحران است و یا فاجعه. وقتی مساله ای پیش می آید اگر بترسی و برای حل کردن مساله فکری نکنی تبدیل به مشکل می شود و مشکل تبدیل به بحران و بحران تبدیل به فاجعه. به او گفتم شما وقتی دندانت بحرانی شد رفتی برای حل آن. اگر زمانی که مساله بود درمان می کردی الان اینهمه درد نداشتی. اذیت نمی شدی، از پا در نمی آمدی. خدا را شکر که تبدیل به فاجعه نشد. بعد برایش جریان همکاری را گفتم که به عفونت دندانش به استخوان رسیده بود و آنقدر وضع فاجعه بار بود که جراح مجبور به بریدن و برداشتن قسمتی از استخوان فکش شد. همه چیز مثل همین دندان است. روابط بین فردی، روابط درون خانوادگی، روابط شغلی و .... اگر به موقع حل نشود هم راه حل سخت تری خواهد داشت و هم انواع هزینه هایش زیاد خواهد بود. 

خدایا شکرت که به خیر گذشت. خدایا شکرت به خاطر اینکه پسر بزرگه دستش روی زانوی خودش است و داشت هزینه دندانپزشکی که چه روزهایی که خودم در جوانی به خاطر نبودن بودجه از درد دندان خواب نداشتم و یکی از دندانهای نازنینم را همینگون هاز دست دادم. خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و از چشم من بنده فراموشکار پنهان است. خدایا متشکرم از خدایی کردنت. خدایا شر این بیماری  را از سر مردم دنیا کم کن.

Telegtam:  @chagh2

blogfa: chagh2.blogfa.com

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 233 تاريخ : دوشنبه 5 آبان 1399 ساعت: 19:06