شهر من تهران

ساخت وبلاگ

وقتی رسیدم شهرستان دندان لق را کندم و برای همیشه عذر مسئول شهرستانی را خواستم. عمویش که معرفش بود و 25 سال می شناختیمش برای کار اداری آمده بود شهرستان و دیداری داشتیم و سیر تا پیاز ماجرا و مسائلی که برادرزاده اش برایم پیش آورده در حضور پدرشان برایشان بازگو کردم.  حرف عجیبی که از عموی ایشان شنیدم این است که گفته بودند از قول ایشان که 7 ماه است با دستگاه نظارت قرار داد دارند!!! در واقع هم از توبره می خورده و هم از آخور. کارم را انجام می داده و مثل یک جاسوس دو جانبه برای من کار می کرده  و پول می گرفته و برای آنها گزارش علیه من می نوشته.

خلاصه بیرونش کردم. اولین بار بود که وقتی پایم را گذاشتم از شهرستان محل پروژه بیرون تا برسم تهران یک شری به پا نشد و مشغول آرام کردن سایر اعضای پروژه نشدم. وقتی از بالا توی هواپیما به شهر نگاه می کردم از خدا خواستم که روزیم را در همین شهر خودم تهران قرار دهد و آرمش را نصیب زندگیم کند.

حالا امروز یک نفر مانده از تیم پروژه که آمده است تهران. قرار دارم تا ببرم رضایت محضری بگیرم. دندان گرد ترینشان است. برایم دعا کنید. واقعا دستم خالی است و برای رضایت گرفتن از این جماعت که گویی حلال و حرامی در فکر و ذهنشان نقش نبسته به هر کسی رو انداخته ام و چیزهایی فروخته ام. پول کارهای انجام نشده و عدم حضورشان را هم گرفته اند. خدا می داند که چه بر سر زندگی من آمده است. دوستان امروز دعای خیرتان را همراهم کنید که شر این یکی امروز با حق واقعیش کنده شود. 

خدایا باز هم شکرت.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 20:50