اعتماد

ساخت وبلاگ

یکی از موضوعاتی که در کارهای پروژه ای وجود دارد این است که مبلغ کل قرار داد همیشه از دیگران باید مخفی بماند. چرا؟ چون همیشه بلغ کل قرار داد یک رقم درشت و خام است و از آن به انحاء مختلف کسر خواهد شد. مثلا بالاسری اداره مطبوع، مالیات، حسن انجام کار، حبس بیمه و .... در نتیجه چکی که به دست شما می رسد رقم بسیار محدودی است که حدود مثلا 59 درصد رقم واقعی است، در حالی که شما ضمانتهای شخصی زیادی سپرده ای. اگر رقم قرار داد لو برود چه می شود؟ نیروهای زیر دست شما که از هزینه های جاری و کسریهای مختلف قرار داد اطلاع ندارند احساس می کنند در حال استثمار شدن هستند و برایشان ایجاد انتظار می شود و از آن مهمتر اعتمادشان به مجری پروژه کاهش می یابد. از طرفی بندهایی در قرار داد گنجانده می شود که با قوانین داخلی سازمان شما در تناقض است. در نتیجه قابل اجرا نیست و واحد حقوقی سازمان به شما توصیه می کند که از این بند صرف نظر کن. به طور مثال تعهد در خصوص تنظیم قرار داد براساس قانون وزارت کار و بیمه نیروهای تحت امر که به خصوص در قرار دادهای پژوهشی حسابی دردسر ساز است و بر اساس ماده 38 قانون هنگام مفاصا حساب گرفتن تا سقف 16.67 درصد از مبلغ کل پروژه مشمول جریمه بیمه می شوید. حالا اگر در این بین قرار داد با نیروها نداشته باشید و نیروهایتان بیمه تامین اجتماعی نباشند شما به عنوان کسی که صندوق بازنشستگیتان متفاوت است می توانید مفاصا حساب را با درصد بسیار پایین و حتی صفر درصد دریافت کنید. (این هم از قسمتهای مضحک و مسخره قانون در کشور ماست). اینها همه در حالی است که اصل مبلغ پروژه برای مفاصا حساب کلا 5 درصد در نظر گرفته شده و هنگام پرداختها هم همان 5 درصد برای بیمه حبس می گردد. بعد فکر کنید شما به خاطر همین دردسر بزرگ حتی پسر خودتان که در کارتان مشارکت دارد برایش قرار داد نبسته و بیمه نکرده اید و امکان بیمه کردن برایتان وجود ندارد. خلاصه بگذریم خیلی تخصصی شد و سرتان درد آوردم:)

این چند وقت که نبودم بدترین اتفاق ممکن در این چند سال کاریم برایم افتاده بود. کسی که به عنوان مسئول شهرستانی طرح استخدام کرده بودم به تحریک ناظر طرح و به واسطه قومیت گرایی که در شهرستانهایی از این دست وجود دارد تحریک شده بود و از مبلغ کل قرار داد و بودجه ریزی آن اطلاع یافته بود و متاسفانه جلسه گذاشته بود و برای سایر نیروهای شهرستانی شرح داده بود که این زن غیر همشهری و همزبان ما آمده و دارد مارا استثمار می کند و  صورت جلسه ای علیه بنده تنظیم کرده بود که بفرستد برای ناظر و ... خلاصه کودتا کردند و کار را تعطیل کردند. خوشبختانه دو سه نفری بودند که از این میان ارادت خاصی به بنده داشتند و به محض خروج از جلسه به من اطلاع دادند. نتیجه با هر بدبختی بود خودم را به شهرستان رساندم و سعی کردم موضوع را روشن کنم و جمع و جور کنم. ولی احساس خیلی بدی است. زیرا دیگر نیروهایم به من اعتماد ندارند و از آن بدتر ده برابر اعتماد من به نیروهایم سلب شده است. علت ننوشتن طولانی مدتم هم دسترسی نصفه نیمه به اینترنت است.

خدایا شکرت بابت وجود همان دو سه نفری که تلاشهایم را و حمایتهایم از خودشان را نادیده نگرفتند و به من خبر دادند. خدایا تو عزت ده که عزتی که تو عطا کنی خدشه ناپذیر است. خدایا تو آرامش ده که آرامشی که تو عطا کنی بهترین و شیرین ترین است. خدایا دست نیازم به سمت توست در این لحظاتی که در شهری غریبم و فریادرسی جز تو نیست.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 23:51