خانم اجازه.....

ساخت وبلاگ

چند روز گذشته در کنار خانواده بودیم. پسر کوچیکه به همراه خواهر جان و خانواده اش به تهران آمدند و دو روزی میهمان بودند. خواهر جان دکتر هم از کار و بارش گفت. یک شب میهمان مادر بودیم و یک شب هم دسته جمعی رفتیم یک فضای بسیار زیبایی نشستیم و دور هم شامی خوردیم. در این بین بچه ها از مدرسه شان و معلمشان می گفتند. خواهرزاده کلاس دومی من آنقدر با ذوق از معلمش حرف می زد که خدا می داند. یادم آمد که سال قبل اصلا معلمش را دوست نداشت. علتش هم این بود که می گفت معلمم پیر است و زشت است و حوصله ندارد و بد اخلاق است و ... ولی گویا امسال معلمشان خانم جوان و زیبایی است که البته حوصله سر و کله زدن با بچه های این سنی را هم دارد. بعد صحبت به دختر خاله جانمان کشید که زن زیبارویی است و امسال معلم شده است. روز اول یکی از بچه های کلاسش آخر کلاس آمده گفته خانم اجازه میشه من شما را ببوسم؟ دخترخاله جان هم با تعجب گفته بله. بعد هم بوسیده گفته خانم شما خیلی خوشگلید و خیلی مهربانید!(این مطلب را در پرانتز بگویم که دخترخاله جانمان رفته و به همسرش گفته که این همه سال با شما زندگی کردم یک کلمه به من نگفتی خوشگلم و این را بنده گذاشتم به حساب بی مهارتی همسرش در عشق ورزی که در این جا و ذیل این گفتار مجال صحبت در مورد آن نیست) وقتی این صحبتها می شد با خودم فکر می کردم چقدر ما در مورد سیرت آدمها با بچه هایمان حرف می زنیم. چقدر به بچه هایمان یاد می دهیم که انسانها به شکلهای مختلف آفریده می شوند و قیافه آدمها دست خودشان نیست ولی اخلاق و رفتارشان دست خودشان است. آدمها یاد می گیرند که چطور دیگران را ارزیابی کنند چقدر به بچه هایمان یاد می دهیم که از روی لباس و ظاهر آدمها قضاوتشان نکنند. خلاصه اینکه این چند روز فقط دارم به این فکر می کنم چند وقت دیگر که قرار است آموزش و پروش کلی نیرو استخدام کند واقعا چقدر به شکل ظاهر و مهارت و ... اهمیت می دهد. این کاملا درست است که خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد ولی اینکه بچه های ما معلم زیبا را بیشتر دوست داشته باشند و حرف معلمی که زیبایی ظاهری زیادی ندارد را گوش ندهند و اذیتش کنند و ... بسته به تربیت من و شماست که وقتی در مورد دیگران صحبت می کنیم در مورد مهارتها، قابلیتها، توانمندیهای آدمها صحبت می کنیم یا بیشتر در مورد زیبایی، رنگ مو، رنگ چشم، هیکل، چاقی یا لاغری فرد صحبت می کنیم. توجه داشته باشید که شما هر طوری صحبت کنید روی آینده بچه شما تاثیر می گذارد. اگر دختر شما چند سال بعد از ازدواج به خانم مشاور پیام می دهد که من حالا به این نتیجه رسیده ام که همسرم زیبا نیست و توی خیابان از من خواستگاری شده و واقعا دلم دیگر نمی خواهد با این شوهر زندگی کنم و به من بگویید چه کار کنم یا مرد جوانی در حالی که همسرش کنارش در حال حرکت است دائم چشمش پی این زن و آن زن است و حتی خون به جگر همسرش می کند که ببین چه چشمهای قشنگی داره، اون دختره را ببین چه خوش هیکله یا علنا به طرف متلک می اندازد و ماشاالله گویان از کنارش رد می شود، همه و همه بر می گردد به اینکه ما چطور ذهن این فرد را در کودکی شکل دادیم که زیبایی های پنهان و پیدای همسرش را نبیند و فقط ظاهر  دیگران برایش مهم باشد. خلاصه بگذریم. خواستم بگویم یک کمی روی حرف زدنهایتان در منزل دقت کنید. وقتی می خواهید در مورد آدمها آدرس بدهید مثلا بگویید همان که تعمیرکار حرفه ای در فلان موضوع است، یا آن خانمی که خیلی با دقت و شمرده صحبت می کند، یا آن مردی که آن روز آمد منزلمان برای فلان کار. هیچ وقت نگویید آن مرد خوشتیپه که چهارشانه بود و بازوهای برآمده داشت، یا همان خانمی که موهای بلوند و چشمان رنگی دارد. اینجوری بچه های شما یاد می گیرند که سیرت آدمها مهمتر از صورتشان است و تلاش می کنند مهارتهای خود را افزایش دهند نه اینکه به 18 نرسیده به فکر جراحی بینیشان باشند.

خدایا شکرت بابت آدمهای با مهارتی که اطرافم هستند و در تعامل با ایشان امور زندگی بهتر و سریعتر می گذرد. خدایا هنوز هم منتظر نظر لطفت هستم. مرا ببین و هوایم را داشته باشم.

پ ن: پوزش از خوانندگانی که متن را با غلطهای ویرایشی خواندند. بعد از یک روز وقت کردم متن را ویرایش کنم:)

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51