روزهایی که می گذرد

ساخت وبلاگ

امسال هم تعداد زیادی از جوانهای فامیل از جمله پسر بزرگه و یکی از خانمهای دستیار به همراه شوهرش و ... همه رفته بودند پیاده روی اربعین. وقتی برگشتند انگار روی ابرها بودند و حال روحیشان خوب بود، هر چند پسر بزرگه هنگام برگشت در فرودگاه سرما خورد و هنوز هم درگیر است.

در این چند وقت چند اتفاق بد هم برایمان افتاد. بی احتیاطی پدر شوهر باعث سوختگی 60 درصد شد به طوری که کل خانواده را طی 20 روز گذشته درگیر خودش کرد. پیرمرد هنوز هم حالش خوب نشده و عفونت ناحیه پا بسیار آزار دهنده و دردآور است. 

در این گیر و دار همسر هم مساله جسمی ای که چند سالی بود کج دار و مریز با آن سر می کرد مشکلش حاد شد و دکتر اورژانسی فرستادش برای جراحی و حالا او هم به جمع بیماران خانواده اضافه شده است. هنوز بستری است و مرخص نشده. امیدوارم که امروز مرخص شود و کمی در منزل استراحت کند شاید صدقه سر او هم که شده چند روزی بنده هم در منزل ماندگار شوم و استراحت کنم:)))))))))

پروژه شهرستان را فعلا نیروهای شهرستانی خوب می توانند پی گیر شوند امیدوارم که مشکل خاصی پیش نیاید که در بین این همه سنم فقط یک یاسمن کم دارم:))

در این گیر و دار سازمان متبوع کارفرما هم هی جلسه پشت جلسه که توضیحات لازم را بدهیم که تصمیم بگیرند که فاز دوم را به تیم ما بدهند یا خیر. امید که همه چیز خوب پیش رود و در جلسه آینده مصوبه را صادر کنند و خیال بچه های تیم به خصوص بچه های متاهل تیم راحت شود که یکسال دیگر هم کار دارند.

تنها موضوع خوشحال کننده این چند وقت که کمی حال دلمان را خوش کرد پختن شله زرد بود که سنت هر ساله مان شده و بنده عاشق لحظه ای هستم که زعفران را به آن اضافه می کنیم و نمایی از ابر و باد جلوی چشمانت نمایان می شود. بعد آنقدر با هم عجین می شوند که انگار نه انگار دو ماده جدا از هم هستند.

خدایا شکرت که اربعین امسال هم در کنار خانواده بودیم. خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ما از آن غافلیم. خدایا نجواهایم تقدیم تو هوای ما را بیشتر داشته باش.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51