دل کندن سخت

ساخت وبلاگ

شوهر خواهر دکتر و پسرش آمدند برای بردن وسایل خانه. رفتیم کمک. هر بشقابی که درون کارتن می گذاشتم و هر کارتنی را که بسته بندی می کردیم گویی تکه ای از وجودم را درونش می گذاشتم. دائم به خواهر زاده تاکید می کردم خاله خیلی مراقب این وسایل باش، خاله اینجوری نچین لب پر می شوند و .... می دانید تمام زندگی یک زن خانه زندگیش است. وقتی به وسایل نگاه می کردم و فکر می کردم چقدر خواهرم با سلیقه طی ده سال گذشته این خانه را زیبا و تمیز نگاه داشته و برای هر قسمتش با برنامه ریزی درست وسایل خریده و به این شیکی و زیبایی چیده دلم می گرفت. اصلا گویی یکی قلبم را در دستانش چنگ می انداخت. خلاصه بگویم که خیلی اوضاع خوبی نبود. دل کندن خیلی سخت است. از آن بدتر اینکه وقتی می گفتم مثلا آن گلدان را از آن قسمت آشپزخانه بردار می دیدم خواهر زاده جانمان می گوید خاله بی خیال برای همانجا ساخته شده ما که دیگر بر نمی گردیم این خانه. اصلا سرم گیج می رفت از این حرفش. بگذریم اوضاع خوبی نبود. اینکه فکر کنی دیگر این خواهر اینجا نخواهد بود.

امروز همسرجان می روند برای کشیدن بخیه می رود. در این گیر و دار تعمیرکار آمد و آنچنان آب جوش از لوله زد بیرون و خورد به دست همسرجان که دستش سوخت. به زبان ساده خوب نشده یک مشکل دیگر هم برایش پیش آمد. نمی دانم چرا اینقدر بدبیاری می آورد.

امشب هم عقد کنان یک جوان 21 ساله دعوتیم. انشا الله که خوشبخت شوند. هم دختر فامیل است و هم پسر.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ما ندیدیم. خدایا شکرت بابت جشن زیبای امشب. خدایا دست نیازم به سمت توست و دلم در گرو آرامشی که تو ارزانی داشته ای. پروردگارا وقتی به سمتت می آیم آغوش باش و وقتی صدایت می کنم گوش باش. خدایا باش بیشتر از همیشه و نزدیکتر از رگ گردن.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 8:51