دندان گرگ!

ساخت وبلاگ

به عکس دو نفریشان نگاه می کنم. زیرش نوشته در دانشگاه ... آمریکا به ربع پهلوی از پشت تریبون گفتم پدر من در فلان روستا با پدر شما مخالف بود و علیه اش فعالیت می کرد دلیل نمی شود که من و شما الان متحد نشویم زیرا هر دو یک هدف داریم. وقتی از پشت تریبون پایین آمده ربع پهلوی هم بهش گفته که بچه های ما باید با هم متحد شوند و ... و بعد هم یک عکس دوتایی انداخته اند.

به موهای قشنگ فرفریش نگاه می کنم. به نوشته های پر رنگ و لعابش نگاه می کنم که به ظاهر علیه حجاب است ولی هر چند تا درمیان پیامش حذف نظام است و ... در نهایت یک چیزی مثل غصه ته دلم را چنگ می زند. این عکس دوتایی قلبم را فشار می دهد. احساس می کنم دندان گرگ برق می زند و قرار است دوباره گازمان بگیرند.

می دانید این عکس مرا یاد روزهایی می اندازد که در کشور ما همه احزاب و گروهها و دسته های ضد نظام با هم متحد شدند زیرا همه یک چیز را نمی خواستند آنهم شاه بود و حکومت پهلوی ولی هر کدام یک چیز متفاوت می خواستند. آن روزها چون تقریبا همه یک چیز را نمی خواستند راحت با هم متحد شده بودند ولی بعدش ترفندها و راهها و خواستها در هم پیچید. هزاران آدم مردند. هزاران آدم اعدام شدند. هزاران آدم ترور شدند. هزاران بچه یتیم شدند. هزاران آدم پولدار کمی سختشان شد و مهاجرت کردند. هزاران آدم فرزند از دست دادند و هیچ وقت بچه هایشان پیدا نشدند. هزاران آدم معلول شدند و خونهای ریخته شده آتشی شد زیر خاکستر که بالاخره یک روزی نظامی که جدید بود و قدرتمند نقطه ضعفهایی پیدا می کند. حالا آن روز شده. حالا دوباره همه گروهها می دانند چه نمی خواهند حالا دوباره با هم متحد شده اند. لیبرالها،‌فمنیستها، سلطنت طلبها، مجاهدین خلق و ... باز با هم متحد شدند و با هم عکس یادگاری می اندازند. گرگ پیر دندانش برق می زند و تن من می لرزد. باز هم قرار است گله دنبال بز کَل راه بی افتد و به مسلخ برود. بعد سر بقیه گله و منافعش دوباره دعوا می شود. بعد دوباره آدمها کشته می شوند دوباره بچه ها یتیم می شوند دوباره زنها بیوه می شوند دوباره مادرها بی فرزند می شوند و دوباره یک نسل دیگر داغدار و سرخورده خونخواه می شود و .... یاد نظریه دوری ابن خلدون افتادم. آنچه در این میان بی اهمیت ترین چیز است جامعه و مردم است. مهم این است که خواسته های یک عده ای تامین شود. بیاید و جیبهایشان را پر کنند و دچار فساد شوند و سرنگون شوند و دوباره سگ زردی برادر شغال شود.

خدایا شکرت بابت همه آنچه دادی و ما از آن غافلیم. خدایا شکرت بابت آرامش این روزها. خدایا به آغوش همیشه بازت نیازمندیم. خدایا آرامشی ده که خدشه ناپذیر باشد. خدایا عزت ده که آنکس را تو عزیز گردانی خار شدنی نیست. خدایا مردمم را به تو می سپارم بهترین حال را برایمان بخواه.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 6:40