فقط بنی آدم؟!!!

ساخت وبلاگ

امروز که در پارک ورزش می کردم متوجه صدای غار غار کلاغهایی شدم که به شکل عجیبی صدا از خود در می آوردند. صدای پرنده ماده بود. مثل اینکه کسی به لانه اش نزدیک شده باشد و در حال مثلا دست درازی به تخمهایش باشد. اما اینگونه نبود. بلکه یک خانمی از لای بوته ها یک بچه گربه سفید خوشگل تازه متولد شده را گرفته بود توی دستش و داشت نوازش می کرد. ماده کلاغ مثل زن همسایه ما در زمان کودکی که مادرم ما را به دست او می سپرد احساس خطر کرده بود داشت گریبان چاک می داد. در واقع داشت سر و صدا می کرد شاید آن خانم دست از سر بچه گربه بردارد. برایم انقدر این منظره جالب بود و تعجب آور که اصلا پیاده روی یادم رفت. ایستادم و چند لحظه صبر کردم. بعد به خانم گفتم بچه گربه را ولش کن. نمی بینی کلاغه داره چیکار می کنه؟ توی این پارک همه حیوانات با هم قوم و خویشند و بیشتر از ما آدمها هوای هم را دارند. راستش را بخواهید دارم فکر می کنم با این سوژه یک داستان بنویسم. آخرش دست به قلم می شوم و یک داستان از اتفاقات داخل پارک می نویسم. شاید شخصیتهای اصلیش هم همین حیوانات باشند. اصلا کی گفته که فقط بنی آدم اعضای یکدیگرند. فعلا که حیوانات بیشتر هوای هم را دارند.

خدایا شکرت بابت پیاده رویهای صبح گاهی و هوای خنک و تمیز امروز صبح. خدایا شکرت بابت آرامش این روزها. خدایا باش. مثل همیشه باش. دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 249 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 10:08