تحلیل جسمی

ساخت وبلاگ

از 45 سالگی به بعد خیلی مراقب باشید که ضربه شدیدی نخورید. مراقب باشید که زمین نخورید. مراقب باشید که توی جوی نی افتید، مراقب باشید که پایتان از پله سور نخورد، مراقب باشید پایتان بین میله های پل آهنی گیر نکند و ... می دانید از یک سنی به بعد بسته به اینکه اندوخته بدنیتان چقدر باشد و وضعیت ژنتیکتان چه دستوری برای بقا به کل بدنتان بدهد برخی چیزها خوب شدنی نیست. مثلا اگر در سن 32 سالگی یک بیماری خیلی سخت را از سر گذرانده باشید و یکی دو جراحی را در دهه چهارم زندگی از سر گذرانده باشید در دهه پنجم زندگی هر سرماخوردگی و هر ضربه کوچکی آسیبهایش چند برابر خواهد بود و جسم و جانتان توان مقابله و خود ترمیمی اش تحلیل می رود. 

طی چند سال گذشته یک بار افتادم توی جوی آب. بر خلاف همیشه کتفم آسیب دید در واقع نشکست، مو هم بر نداشت بلکه شواهد حکایت از این دارد که یکی از تاندونها آسیب دیده ولی همان باعث شد که دیگر نمی توانم در پوزیشنهای سابق بخوابم. روی شانه نمی توانم استراحت کنم، نمی توانم دستم را زیر بالش بگذارم و از آن بدتر اینکه نمی توانم دستم را از یک حدی بالاتر ببرم. فکر می کردم که بعد از مدتی خوب می شود ولی نشد. فکر می کردم با ورزش و یوگا بهتر می شود ولی نشد. از آن بدتر اینکه زود خسته می شود و نمی توانم کارهای مختلفم را انجام دهم. قبلا ساعتها می نشستم و کار می کردم ولی حالا  این دستم زود خسته می شود و هرچه مهارتهای علمی و کلامی ام افزایش می یابد مهارتهای حرکتی دستم کاهش می یابد. 

سال گذشته در بهمن ماه در مسر رفتن به جلسه ای زمین خورده بودم. اولش فکر کردم لگنم مو برداشته ولی عکس رادیولوژی نشان داد که استخوانها آسیب ندیده. بعد از ده روز که شب و روز نداشتم و حتی در خواب نمی توانستم از این پهلو به آن پهلو شوم متخصص ارتوپدی برایم ام آر آی نوشت و نتیجه نشان داد که ضربه باعث شده در قسمت مفصل اتصال استخوان ران به لگن التهاب ایجاد شود و عفونت کند. به توصیه متخصص ارتوپد به یک جراح ستون فقرات هم مراجعه کردم و نتایج را او نیز بررسی کرد. توضیح داد که هشت مهره از ستون فقراتم دچار تنگی شده که اصطلاحا به تنگی کانال نخاعی معروف است. چیزهای مختلفی بر آن تاثیر گذار است. فست فود، غذای مانده، استرس، ژنتیک، کار طولانی مدت، پله و .... خلاصه پیشنهاد پزشک این بود که از دستشویی فرنگی استفاده کن (که از ده دوازده سال قبل استفاده می کردم) پشت میز نماز بخوان که این هم از سالها پیش بعد از یک جراحی دیگر نتوانسته بودم نمازم را به طور معمول بخوانم و پشت میز می خواندم، گفت یا بنشین یا راه برو و از سرپا ایستادن بپرهیز و ... خلاصه سعی و تلاشم بر این است که این موارد را رعایت کنم  این موارد باعث خوب شدن و درمانم نمی شود بلکه فقط روند رشد بیماری را کند می کند. در واقع در نهایت یک جراحی بسیار سنگین که یکسالی بنده را درگیر خواهد کرد در پیش دارم که امیدوارم حالا حالاها درگیرش نشوم. حالا چهارماه از آن اتفاق گذشته و بنده هنوز هم مثل زنان باردار شب هنگام این پهلو به آن پهلو شدن گاهی مجبور می شوم بنشنم و جابه جا شوم. دیگر توان راه رفتن سابق را ندارم و در این سن و با این همه انرژی دلم می خواهد بروم کوه و گشت و گذار و پیاده روی در طبیعت ولی از ترس پیچ خوردن پا یا زمین خوردن و آسیب مجدد ناحیه لگن صرف نظر می کنم. می ترسم دیگر نتوانم جاهای زیبا را ببینم. دیگر نتوانم در طبیعت پیاده روی کنم و نتوانم کوههایی که نشان کرده بودم بروم. 

بعد از کرونا احساس می کردم که نور چشمم را می زند. موقع مطالعه گاهی احساس می کردم خیلی زود چشمم خسته می شود و در برخی موارد چیزهای شناوری می دیدم که یکی دو ساعت بعد سردرد شروع می شد در واقع دچار سردردهای میگرنی شده بودم. فکر کردم شاید عینک آفتابی ام مناسب نیست. ولی چکاپ سالانه خبری عجیبی را به من داد. دچار پیر چشمی شده اید!!!!! شماره عینک اعلام شد و حالا که با عینک مطالعه می کنم متوجه می شوم که تمام آن علائم یعنی روند پیری جسم خیلی خزنده و آرام و خیلی زود به سراغم آمده است در حالی که هنوز خیلی چیزها هست که دلم می خواهد یاد بگیرم، خیلی جاها است که در برنامه دارم بروم ببینم و خیلی چیزها است که دلم می خواهد انجام دهد و امتحان کنم. احساس پوچی کردم. همین؟! به این زودی رو به افول گذاشته ام؟!!! چقدر زود؟!!!! چرا عمر ما آدمها اینقدر کوتاه است؟!!!!!! اصلا چرا با این عمر کم به دنیا می آییم؟!

خلاصه مراقب جسم و جانتان باشید. روند پیری برای برخی از جمله بنده ممکن است خیلی زودتر از 50 سالگی اتفاق افتد. تغییرات جسمی و هرمونی هم ممکن است این روند را تسریع کند. مراقب تغذیه خود باشید. اصلا تفریحات خود را به تعویق نی اندازید . طبیعت گردی را به هیچ عنوان عقب نی اندازید. واقعا یک اتفاق کوچک ممکن است باعث شود دیگر نتوانید حتی به خواسته های کوچک خود مثل صعود از یک کوه یا گشت و گذار در طبیعت هیجان انگیز دشت هویج و جنگل ابر برسید و به آن فکر کنید. 

خدایا شکرت که حالم این روزها خوب است. خدایا شکرت که  امید به درمان در من وجود دارد. خدایا شکرت بابت وجود دوستان خوب مجازی و غیر مجازی که پیامهای محبت آمیزشان حالم را خوب می کند. خدایا شکرت بابت وجود فرزندانم و همسری که حمایتگر است. خدایا بابت همه آنچه دادی و من از آن غافلم شکر. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت.

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 5 خرداد 1401 ساعت: 23:14