بدبختی های یک زن چاق

متن مرتبط با «امریه» در سایت بدبختی های یک زن چاق نوشته شده است

امریه

  • حجم کارها که زیاد شد و دو تا از نیروها بازنشست شدند به نیروی انسانی درخواست نیرو دادم ولی دریغ و صد دریغ که طی یکسال گذشته هیچ اتفاقی نی افتاد. بعد از آن درخواست دادم تا از سهمیه نیروهای امریه تخصصی سازمان دو نیرو در اختیارم بگذارند که باز هم بی نتیجه بود. در نهایت گشتم و با کمک یکی از دوستان یک دانشجوی در حال دفاع کارشناسی ارشد پیدا کردم که مهارتهای خاصی که می خواستم داشت. پیشنهاد دادم که اگر دوست دارد برای امریه معرفی اش کنم. قبول کرد. با کلی دنگ و فنگ پروسه طی شد. مرد جوان خرداد دفاع کرد. فرمها را پر کردیم. درخواست را دادم. برای مصاحبه حضور پیدا کردم. مصاحبه گزینش و حراست هم خودشان یک پروسه مصاحبه و تحقیق داشتند. در نهایت اول شهریور رفت برای گذران دوره آموزشی، اول آبان آمد. حالا دارد مثل بنز کار می کند. دقیق است. خلاق است و مثل همه جوانهای هم سن و سالش کمی هم اهل پیچاندن و جیم شدن. خوبی ماجرا این است که وقتی زنگ می زنم و کار دارم دروغ نمی گوید. رک و راست می گوید آمده ام کافه فلان نشسته ام و کاری که فرموده بودید دارم با لبتاپم انجام می دهم. یا خسته شده بودم آمده ام فلان جا دوریت بزنم و خرید کنم. از اولین سال قبلویش در کنکور در تهران تنها زندگی می کند. و اما نیروی انسانی وقتی فهمیدند که ایشان کارهای زیادی بلدند، از هوش مصنوعی اطلاعات کافی دارند، نرم افزارهای مناسب بلدند، تدوین فیلم بلدند، نرم افزارهای تحقیقاتی را می شناسند و کار کردن با آنها را بلدند کلا شروع کرده اند فشار آوردن به بنده که مثلا یک روز نیرو را بفرست برای جشنواره فلان و یا بفرست برای فلان کار لازمش داریم. دو سه باری گفتم باشد و همکاری است و اهداف سازمان مهم است و .... ولی در نهایت دیدم خیر بچه مردم دارد از پا , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها